زندگي

مطالب كلي و عمومي

سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۰۳

زندگي

۸۲ بازديد

زندگي راه خودش را مي‌رود و گوشش بدهكار آرزوهاي من و تو نيست. ما با آرزوهاي‌مان خواب مي‌بينيم و خواب‌هاي‌مان تلافيِ زندگي‌هاي نزيسته است. آرزو مي‌كنم، يعني خواب ديده‌ام.
 آرزو مي‌كنم دل ما هم تازه شود. فوت عميقي به سطحِ گَردگرفته‌ي جانمان كنيم و از ضخامت حجاب‌ها بكاهيم.
آرزو مي‌كنم زمزمه‌هاي زندگي را بيشتر بشنويم. زمزمه‌هايي كه زير همهمه‌ي جارچي‌ها گم شده‌اند.

 آرزو مي‌كنم بيشتر يادمان باشد كه خواهيم مُرد. و همين يقينِ مايل به فراموشي كافي است تا دريابيم زندگي شباهت بسياري به بازي دارد و براي خوب بازي كردن نبايد سخت بگيريم،حرص و جوش بخوريم، يا گمان كنيم نتيجه‌ي بازي مهمتر از خودِ بازي است. آرزو مي‌كنم حواسمان به كيفيت بازي باشد و نه نتيجه‌ي آن.
 آرزو مي‌كنم دريابيم كه زندگي دَرهم است. آميزه‌اي از تاريك و روشن، تلخ و شيرين، زشت و زيبا. سِوا كردن با ماست. چشم‌هاي ما حّق انتخاب دارند. مي‌توانيم سبد نگاهمان را انباشته از ميوه‌هاي تلخ و پوسيده كرده و تكرار كنيم: زندگي همين است.
آرزو مي‌كنم ياد بگيريم كه هر چه وفور تاريكي را دريابيم، نيازمند توجه و اعتناي بيشتر به درخشش‌ شب‌تاب‌هاي كوچك خواهيم بود.
 آرزو مي‌كنم مدت زمان بيشتري ساكن سمت‌هاي ملايم و مهربان زندگي باشيم و اجازه دهيم نسيم، مجالي براي سرودن پيدا كند. 
 آرزو مي‌كنم دلت تازه شود.